درباره وبلاگ

گاهی گمان میکنی که نمیشود گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پنج ستاره و آدرس panjsetare.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 103
بازدید کل : 94102
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 93
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


زنـــدگی منـــهای غـم
Welcome To Meysam's Weblog
یک شنبه 29 خرداد 1398برچسب:دكتر شريعتي, :: ::  نويسنده : Meysam       

سلام دوستان

امروز 29 خرداد ماه  سي و چهارمين سالگرد وفات دكتر  شريعتي هست.من خودم خيلي از افكار و عقايدشو قبول دارم هرچند كه با بعضياشونم مخالفم به دلايل مختلف  ولي در كل به نظر من بعد از وفاتش هيچكس نتونست جاي اونو بگيره و به احتمال زياد هم كسي پيدا نخواهد شد.

به اين مناسبت گفتم زندگينامشو هم براتون بذارم.شايد بعضياتونم زندگي نامشو خونديد. در آخر هم سعي ميكنم گلچيني از حرفاشو بنويسم تا اونايي كه كمتر با دكتر آشنايي دارن بيشتر به عمق افكارش پي ببرن.

البته به نظر من حرفاي عميق و پر وقتي ارزش خودشونو نشون ميدن كه به ما به عمل تبديلشون كنيم.

زندگينامه...

دکتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دين بوده اند.... پدر پدر بزرگ علي، ملاقربانعلي، معروف به آخوند حکيم، مردي فيلسوف و فقيه بود که در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل کرده و از شاگردان برگزيده حکيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب مي شد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (موسس کانون حقايق اسلامي که هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود.

علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلاحيت عقيده اش را از مادرش به وديعه گرفته بود. علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در دبستان ابن يمين، ثبت نام مي کند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع کشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال کشور توسط متفقين ـ خانواده اش را به ده مي فرستد و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و خانواده اش به مشهد باز مي گردند.

پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيکل اول دبيرستان (کلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد. در سال 31، اولين بازداشت علي که در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حکومت و طرفداري همه جانبه او از حکومت ملي بود، واقع شد. در همين زمان يعني 1331 وي که در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) مي کند. در اواسط سال 1331 تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد.

کتاب «مکتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسيس دانشکده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست که آثاري از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و او را سخت تحت تاثير قرار داد. در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت (جمعيتي که پس از کودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده که علي شريعتي يکي از اعضا آن جمعيت بود). آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشکده ادبيات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 مي گردد. و پس از چند ماه زندگي مشترک به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه مي شود. در طول دوران نحصيل در اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا کرد و به دنبال افشاي شهادت پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيک در پاريس سازمان يافته بود که منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله دکتر علي شريعتي شد.

دولت فرانسه که با بررسي وضع سياسي او، تصميم به اخراج وي گرفت اما با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور مي شود اجراي حکم را معوق گذارد. وي در سال 1963 با درجه دکتري يونيورسيته فارغ التحصيل شد و پس از مدتي او به همراه خانواده و سه فرزندش به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگير شد.


پس از بازگشت از اروپا


پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در اروپا، بازگشت به فضاي راکد و بسته جامعه ايران و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار رنج آور بود، سال بعد (وي) پس از قبولي در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسي به تهران منتقل مي شود و با آقايان برقعي و باهنر و دکتر بهشتي که از مسئولين بررسي کتب ديني بودند، همکاري مي کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است.

از سال 1345 او به استاديار رشته تاريخ در دانشکده مشهد استخدام مي شود. موضوعات اساسي تدرس او را مي توان به چند بخش تقسيم کرد: تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي. از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز مي کرد. چاپ کتاب اسلام شناسي و موفقيت درسهاي دکتر علي شريعتي در دانشکده مشهد و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده هاي ديگر ايران از او تقاضاي سخنراني کنند اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز شد.

مجموعه اين فعاليتها مسئولين دانشگاه را بر آن داشت که ارتباط او با دانشجويان را قطع کنند و به کلاسهاي وي که در واقع به جلسات سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پي اين کشمکشها و دستور شفاهي ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شد.

از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنراني هاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز شد و پس از چند ماه زندگي مخفي درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفي کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني کردند؛ که نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد مي شود و بدين ترتيب مهمترين فصل زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مي يابد.

در اين دوران که مجبور به خانه نشيني بود؛ فرصت يافت تا به فرزندانش توجه بيشتري کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت يافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال 1356 از ايران، به مقصد بلژيک هجرت کرد و پس از اقامتي سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل يکي از بستگان نزديک همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و کمک دوستان و ياران او از جمله شهيد دکتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم مطهر حضرت زينب (س) در سوريه به خاک سپرده شد.

                                                                        ***

گلچيني از سخنان دكتر شريعتي...

غريب است دوست داشتن. وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتي مي‌دانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...

ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش مي‌گيريم

هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر،هر چه او دل نازک‌تر ، ما بي رحم ‌تر ...

تقصير از ما نيست ؛ تمامي قصه هاي عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...

******

وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم، وقتي که ديگر رفت من به انتظارآمدنش نشستم،

وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست داشته باشد من او را دوست داشتم،

وقتي که او تمام کرد من شروع کردم ، وقتي او تمام شد من آغاز شدم وچه سخت است تنها شدن!

******

چه غم انگيز است وقتي که چشمه اي سرد و زلال در برابرت مي جوشد و مي خواند و مي نالد ،

تو تشنه ي آتش باشي و نه آب. و چشمه که خشکيد ، و چشمه که از آن آتش که تو تشنه ي آن بودي ،

بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را تافت و در خود گداخت و از زمين آتش روييد

و از آسمان آتش باريد ، تو تشنه ي آب گردي و نه آتش!!!

و بعد ، عمري گداختن از غم نبودن کسي که تا بود ، از غم نبودن تو مي گداخت ...!

******

رسم زندگي اين است  يک روز کسي را دوست داري و روز بعد تنهائي به همين سادگي او رفته است  و همه چيز تمام شده است مثل يک ميهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني؟ اين رسم زندگيست تو نمي تواني آن را تغيير دهي

******

کسي را دوست ميدارم..... خداوندا  از بچگي به من آموختند همه را دوست بدارم  حال که بزرگ شده ام، و کسي را دوست مي دارم، مي گويند:  فراموشش کن.

صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر  و از اين دو دردناکتر ان است که نداني بايد صبر کني يا فراموش!!!!

******

حرفهايي است که هيچ گاه زبانها بهم نميگويند....  حرفهايي است که فقط دستها ميتوانند بهم بگويند.

******

دلي که از بي کسي غمگين است،هر کسي را مي تواند تحمل کند.هيچ ﮐس بد نيست.

دلي که در بي اويي مانده است،برق هر نگاهي جانش را مي خراشد.

اما چه رنجي است لذت را تنها بردن و چه زشت است زيبايي را تنها ديدن و چه بدبختي آزار دهنده اي است تنها خوشبخت بودن!  در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است .....

*******

خداوندا..... براي همسايه که نان مرا ربود، نان !! براي عزيزاني که قلب مرا شکستند، مهرباني !! براي کساني که روح مرا آزردند، بخشش !!

و براي خويشتن خويش آگاهي و عشق مي طلبم.....

********

زندگي خوردن و خوابيدن نيست انتظار و هوس و ديدن و ناديدن نيست.  زندگي چون گل سرخي است  پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف.

******

يكي از عقيده هايي كه خودم باهاش مخالفم همينه...

تا آسمان راهي نيست  اما تا آسماني شدن راه بسيار است..  من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم، چون آنها از روي عشق مي رقصند و اينها از روي عادت نماز مي خوانند.

*******

 

 

چه بسيارند کساني که هميشه حرف مي زنند بي آنکه چيزي بگويند و چه اندکند کساني که حرفي نمي زنند اما بسيار مي گويند

 

با تو....  همه رنگهاي اين سرزمين را آشنا ميبينم..



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد